چکیده:
اگر چه سیاست خارجی موضوع مطالعه روابط بین‌الملل می‌باشد، با این حال می‌توان آن را از منظرهای مختلف دیگر نیز به بحث و بررسی گذاشت. در نوشتار حاضر نویسنده از رویکرد ارتباطی به حوزه سیاست خارجی نگریسته و بر روی عامل مدیریت روابط کشورها به یکدیگر، تأکید نموده است. از این حیث نویسنده منظری تازه در بحث سیاست خارجی را عرضه می‌دارد که مشتمل بر چهار مسأله بنیادین - که برای درک چگونگی تعامل میان فرهنگ، ارتباطات و سیاست خارجی ضروری است – را شامل می‌شود. این مسائل شامل نقش و تأثیر هویت ملی بر سیاست خارجی، ابزارهای فرهنگی و ارتباطی سیاست خارجی، چگونگی استفاده از این ابزارها برای ایجاد تماس فرهنگی میان کشورهای قدرتمند مرکز و کشورهای پیرامونی و آثار احتمالی این تماس فرهنگی در کشور مقصد است.ارائه مدل دیپلماسی عمومی بخش نهایی مقاله را تشکیل می دهد.

واژه‌های کلیدی:
فرهنگ، ارتباطات و سیاست خارجی،دیپلماسی عمومی،دیپلماسی فرهنگی،ارتباطات بین المللی،ارتباطات بین فرهنگی

برای مشاهده ادامه مطلب روی اون  فلش زرد بالا سمت چپ زیر تاریخ کلیک کنید

درآمد
این بررسی عمدتاً سیاست خارجی و دیپلماسی را مورد بحث قرار می‌دهد. در مطالعات بین المللی، «سیاست خارجی» عبارت ازتحلیل اقدامات یک دولت در قبال محیط خارجی و شرایط معمولا داخلی مؤثر در تعیین اقدامات مزبور، «سیاست بین الملل» مطالعه آن اقدامات به منزله جنبه‌ای از الگوی اقدامات یک دولت و واکنشها ی دیگران و «روابط بین‌الملل» مطالعه همه شکلهای دولتی و غیر دولتی واکنش متقابل اعضای جوامع مختلف است (هالستی32:1373 و باربر، 1372: 47-15). به ‌این ترتیب مطالعه روابط بین الملل شامل تحلیل سیاست خارجی و سیاست بین الملل نیز هست. با رویکردی ارتباطی در تعریف دیپلماسی می‌توان گفت: دیپلماسی، مدیریت روابط کشورها با یکدیگر و میان کشورها با دیگر بازیگران بین المللی است؛ این بازیگران شامل گروهها، سازمانها و افرادی هستند که در کنار دولتها دیپلماسی را به عنوان نظامی‌‌اطلاعاتی برای بیان و دفاع از منافع و اعلان تهدیدها و اولتیماتوم‌ها به کار می‌‌برند (Bartson،1997:1 ). در واقع دیپلماسی مجرای تماسی است برای اعلام مواضع، جمع آوری اطلاعات و راضی یا قانع کردن یک کشور برای حمایت از مواضع کشوری دیگر (Fransworth،1992:179)؛ سیاستمداران کسانی هستند که به نمایندگی از تمامیت یک جامعه تصمیم می‌‌گیرند واین عمل را با ادعای حفظ ثبات یا ایجاد تغییردر محیط (داخلی یا خارجی) و یا ساختارهای خاص روابط بین المللی انجام می‌دهند (هالستی212:1373). طبیعی است که تصمیم گیری در حوزه سیاست خارجی در برگیرنده مقاصد و ارزشها است و سیاستهای خارجی مختلف می‌تواند ریشه در مقاصد و ارزشهای متفاوتی داشته باشد. این تفاوتها در کلی ترین شکل خود به مفاهیم مرتبط با فرهنگ و ملت ارجاع می‌‌شود.

سیاست خارجی به عنوان بازتاب فرهنگ ملی
انسان شناسان، روانشناسان و جامعه شناسان، برای شناخت ریشه و تبیین رویکردهای مختلف نسبت به اصطلاح فرهنگ، تلاشهای فراوانی کرده‌اند (آشوری، 1380: 40-35). تقریبا تمام شاخه‌های علوم انسانی و اجتماعی در معنا بخشی، غنی سازی و بازسازی دائمی تعریف و کاربرد این مفهوم، نقش داشته‌اند. در مباحثات فلسفی ابتدایی، «فرهنگ» در مقابل «طبیعت» به‌کار می‌رفت. در آن دوره، فرهنگ به دستاوردهای انسانی و طبیعت به پدیده‌های مستقل از انسان اطلاق می‌‌شد.

از قرن هیجدهم دو رویکرد اساسی نسبت به مفهوم فرهنگ در مقابل یکدیگر قرار گرفتند؛ از یک سو در جریان انقلاب صنعتی و غلبه دیدگاههای تکامل گرا در مردم شناسی و جامعه شناسی، اصطلاح فرهنگ به گونه‌ای اروپامدار صرفاً به «دستاوردهای با ارزش»، فرهنگ متعالی نخبگان و آثار هنرمندانی چون گوته و بتهوون محدود شد. ریموند ویلیامز (1921-1988) - از پیشگامان مکتب مطالعات فرهنگی در دانشگاه بیرمنگام- این امر را ناشی از پدیده تفکیک اجتماعی و تخصصی شدن روز افزون عملکردها در جامعه می‌داند؛ یعنی جدا کردن عملی ِ فعالیتهای معینِ اخلاقی و روشنفکرانه از بقیه ابعاد جامعه و کوشش برای خلق ارزشهای نهایی به منظور به دست آوردن معیار هایی برای قضاوت در باره سایر فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی (Fekete،1977 ؛ بیلینگتون و دیگران، 37:1380)در این دیدگاه، مفهوم سازی برای فرهنگ جستجویی است برای «انواع تازه‌ای از روابط اجتماعی»که غایت آن، آرمانِ«پیشرفت انسان» و «انسان پیشرفته» است از این منظر تمدن، اوج فرهنگ و دستاوردهای نخبگان اروپایی قله‌های فرهنگ تلقی شد.