بسم الله الرحمن الرحیم
چرا از میدان به در شدیم؟
بررسی علت باخت اصولگرایان در انتخابات
تهران
این روزها بازار
انتقادها به نتایج انتخابات داغ است و من نیز این فرصت را مغتنم شمرده و بر آن شدم
که تا تنور داغ است نان را بچسبانم. البته این انتقادها برای هیچکس نان نمیشود
پس بهتر است بگویم تا تنور داغ است انتقاد را بچسبانم گرچه برخی از متخصصان و
سیاسان و منتقدان چنان انتقادهای داغی دارند که اگر تنور هم داغ نباشد با یک تخریب
یا تیتر جنجالی انتقادشان را طوری داغ میکنند که پس از چسباندن انتقاد در تنور
جامعه آتشی به پا میشود که خود انتقاد هم میسوزد و تنها تأثیرش این است که شعلههایش
جامعه را میسوزاند. قطعاً خود این جامعه که در حال سوختن است بیتقصیر نیست و
تقصیرش جز کمسوادی سیاسی نیست اما حالا زمان انتقاد از مردم نیست؛ آنها فقط غافلاند،
همین!
صورت مسئله
پیروزی اصلاحطلبان و باخت ما اصولگرایان در پایتخت و در
انتخاباتی که گذشت، عده ای را شاد کرد و خشم عدهای را برانگیخت. آنهایی که شاد
شدند در شادی خود بمانند اما آنها که از این نتیجه ناراحتاند چه کنند؟ افسوس
بخورند و از انتخاب مردم خشمگین باشند و به فکر تبلیغات بیشتر برای انتخابات بعد و
یا کمین برای مچگیری جناح اصلاحطلب؛ همین و بس! اما آیا این کافی است؟ آیا وقت
آن نشده که با فکر کردن به گذشته خود سعی در ساختن آینده کنیم؟ بهتر نیست بهجای
اینکه فقط و فقط مردم را مقصر بدانیم و در تحلیل ها و سخنان خود مردم را به چه و
چه تشبیه کنیم نیمنگاهی هم به خود و سوابق گذشتهمان بیندازیم؟ ببینیم چه کردیم
که مردم از ما ناراضی اند؟
اشکال کار کجاست؟
بدیهی است که انتخاب بیشتر مردم بر اساس ظاهر و با توجه به گفتههای
هریک از جناحها است. این در حالی است که اصلاحطلبان با استفاده از سخنان و وعدههای
لعابدار هوش از سر مردم میبرند و اصل را برجذب مردم گذاشتهاند و مشکل اینجاست که
من و توی دلسوز نظام جمهوری اسلامی تنها با تکرار و تفسیر سخنان مقام معظم رهبری میخواهیم
ناکارآمد بودن جناح خوش خط و خال را نمایان کنیم؛ نه اینکه کار ما غلط باشد ولی
کافی نیست. ما فقط حرف از جناح مخالف میزنیم اما دریغ از چند کلمه حرف زدن درباره
خودمان. خود را رها کردهایم و فقط به انتقاد از حزب رقیب پرداختهایم اما اکنون
وقت آن رسیده که کمی هم از خودمان انتقاد کنیم.
مگر ادعای ما اصولگرایی نیست؟ مگر پایبند به اصول نظام
نیستیم؟ مگر گوشبهفرمان رهبری نیستیم؟ اما این کافی است؟ فقط اصول عقایدمان صحیح
است اما هیچ کاری نمیکنیم. فقط و فقط داریم در وسط میدان با جناح مقابل مبارزه تنبهتن
میکنیم. او دارد میجنگد تا عقایدش را صحیح نشان دهد و ما میجنگیم تا عقاید او
را نقض کنیم اما در این میان یکچیز گمشده است و آن عقاید ماست؛ در این میدان فقط
رقیب است که دارد از تفکراتش حرف میزند و ما هیچ حرفی از خود نمیزنیم. این است
آن حلقه گمشده که باعث شده مردم ما را فراموش کنند. منِ شهروند نمایندهام را به
مجلس میفرستم تا حرف از کار درست بزند اما وقتی دیدم نمایندهام فقط نقد کار غلط میکند
و خودش درست را نمیداند بهغلط بودن انتخابم پی میبرم.
ما حرف از کار درست نزدیم و فقط درباره کار غلط حرف زدیم و
مردم هم خیال کردند ما نمیدانیم درست چیست درحالیکه میدانستیم اما سرمان به
مخالفت و انتقاد و دعوا گرم شد و از کار درست دم نزدیم.
مردم شاید نتوانند طرح خوب ارائه دهند اما اگر طرح خوب و بد
را برای آنها توضیح دهیم میتوانند خوب را از بد تشخیص دهند ولی ما فقط از طرح بد
حرف زدیم و طرح خوبی نداشتیم.
مثل ما مثل مردمانی است که میدانند چه چیز را نمیخواهند
اما نمیدانند چه میخواهند. آری! ما میدانستیم حرف رقیب درست نیست اما خودمان هم
حرف درست را نزدیم.
ختم کلام
اکنون باید خودمان را نقد کنیم و با اصلاح خودمان آماده
میدان شویم... با نگاه به خودمان ببینیم مشکل کجای کارمان بوده و با اصلاح آن به
پیروزی پیش رو فکر کنیم.
خطاط